عاقبت کسانی که حتی لباس های امام حسین (ع) را غارت کردند، چه شد؟
تاریخ انتشار: ۸ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۳۴۹۱۲۲
کتاب مقتل الحسین علیه السلام مشهور به مقتل خوارزمی نوشته ابوالمؤید موفق بن احمد خوارزمی است. با این که نویسنده، غیر شیعه است کتاب او در میان شیعیان جایگاهی ویژه یافته است.گزیده ای از مقتل امام حسین (ع) با جزییات بسیار و عاقبت کسانی که لباس های امام حسین (ع) را غارت کردند بشرح زیر است:
به گزارش خبرگزاری برنا؛ دشمن از هر سو به جنگ حسین علیه السلام آمد و به او حمله می کردند و او حمله آن ها را پاسخ می داد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شخصی به نام ابوالحتوف جعفی(۱) تیری انداخت که بر پیشانی امام نشست. آن حضرت تیر را بیرون آورد و دور انداخت و خون بر صورت و محاسنش جاری شد و گفت: بار خدایا! تو می بینی که من از این بندگان سرکش و گناه کارت چه می کشم. خدایا! جمع آن ها را پراکنده و یکایک آن ها را نابود کن و اَحدی از آنان را زنده مدار و هیچ گاه آنان را نبخش.(۲)
امام همچون شیر خشمگین برآنان حمله کرد و کسی نمی توانست به شمشیرش نزدیک شود مگر آن که او را بر زمین می زد. تیرها از هر سو می آمد و بر گلو و سینه اش می نشست (به سر و صورتش می خورد) و می فرمود: ای امت بد! با عترت محمدصلی الله علیه وآله چه بد رفتار کردید. بدانید که پس از من، کشتن بندگان صالح خدا برایتان سخت وهراسناک نخواهد بود، چون با قتل من این کار برایتان آسان خواهد شد (و قبح آن خواهد ریخت). به خدا قسم امید دارم پروردگارم به بد رفتاری شما مرا بزرگ بدارد و انتقامم را از جایی که نفهمید بگیرد. حصین بن مالک سکونی(۳) فریاد زد: ای فرزند فاطمه! به چه چیز انتقام تو را از ما خواهد گرفت؟
فرمود: میانتان شر می اندازد و (به این وسیله) خون هایتان را می ریزد سپس عذاب دردناکش را بر شما فرود می آورد. امام می جنگید تا آن که ۷۲ زخم برداشت. از جنگ، خسته و ضعیف شد و ایستاد تا دمی بیاساید. در این حال سنگی آمد و بر پیشانی اش خورد و خون جاری شد. لباسش را گرفت تا پیشانی اش را از خون پاک کند که تیر تیز سه شعبه و مسمومی آمد و بر قلب او نشست. امام حسین علیه السلام گفت: بسم اللَّه و باللَّه و علی مله رسول اللَّه.(۴) پس سر به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خدای من! تو می دانی که اینان کسی را می کشند که روی زمین فرزند پیامبری جز او نیست.
امام تیر را از پشت سر بیرون آورد و خون مانند ناودان جاری شد. دستش را زیر محل زخم گرفت و چون پر از خون شد به آسمان پرتاب کرد. از این خون قطره ای به زمین بازنگشت و پیش از آن سرخی در آسمان دیده نشده بود. باز هم دستش را زیر زخم گرفت و چون از خون پر شد به صورت و محاسنش مالید و فرمود: این گونه به خونْ خضاب خواهم بود تا جدّم محمدصلی الله علیه وآله را دیدار کنم و بگویم ای رسول خدا! فلانی و فلانی مرا کشتند.
امام که از نبرد خسته شده بود در جای خود ایستاد و هر که به سویش می آمد باز می گشت و دست به خونش نمی آلود تا آن که مردی از قبیله کنده به نام مالک بن نسر(۵) پیش آمد و شمشیری بر سر آن حضرت زد. شب کلاهی که بر سرش بود پاره شد و خون جاری شد. امام فرمود: با این دستت غذا نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ستمکاران محشور کند.
آن گاه برنس را انداخت و قلنسوه(۶) بر سر گذاشت و بر آن عمامه پیچید ولی خسته و وامانده شده بود. مرد کِندی برنس را که از جنس خز بود برداشت و بعد از واقعه برای همسرش ام عبداللَّه برد تا آن را بشوید. زن گفت: کلاه فرزند رسول خدا را برداشته و به خانه من می آیی؟ از خانه ام بیرون رو که خدا قبرت را از آتش پر کند. دوستان او گفته اند دستان او خشک شد و پیوسته در فقر و بد حالی به سر می برد تا مرد.
شمر صدا زد: منتظر چه هستید؟ تیرها حسین را ناتوان کرده است. در این هنگام نیزه ها و شمشیرها بر امام باریدن گرفت. مردی به نام زرعه بن شریک تمیمی، ضربتی کاری بر او وارد آورد و سنان بن انس، تیری بر گلوی آن حضرت زد.
صالح بن وهب مُرّی نیزه ای سخت بر امام زد و امام با طرف راستِ صورت از اسب بر زمین افتاد.. برخاست و نشست و تیر را از گلو بیرون کشید. در این حال عمر سعد به امام نزدیک شد تا وضع او را ببیند. حمید بن مسلم گوید: زینب علیها السلام در حالی که گوشواره هایش تکان می خورد بیرون آمد و گفت: کاش آسمان بر زمین می آمد، ای عمر بن سعد! آیا اباعبداللَّه کشته می شود و تو او را نگاه می کنی؟ اشک بر گونه و ریش عمر جاری شد و صورت از زینب گرداند. حسین علیه السلام نشسته بود و جُبّه ای از خز در بر داشت و مردم از نزدیک شدن به او پرهیز می کردند. شمر صدا زد: وای بر شما! منتظر چه هستید؟ او را بکشید، مادر به عزایتان بنشیند. زُرعه بن شریک، ضربه ای زد و کفّ راست امام را جدا کرد. سپس به شانه اش زد. امام به زمین می افتاد و بلند می شد. در این حال سنان بن انس بر او حمله کرد و نیزه ای بر امام زد و او را بر زمین انداخت و به خولی بن یزید گفت: سرش را جدا کن. او سست شد و دستانش لرزید. سنان گفت: دستانت بریده باد. نصر بن خرشه ضبابی و به نقلی شمر بن ذی الجوشن که ابرص بود پا بر او زد و او را از پشت بر زمینش انداخت و محاسنش را گرفت
امام فرمود: تو همان سگ ابقع هستی که در خواب دیده بودم. شمر گفت: ای پسر فاطمه! مرا به سگان تشبیه می کنی؟ آن گاه با شمشیر بر گلوگاه حسین علیه السلام زد و گفت: «امروز تو را می کشم و با اطمینان و یقین می دانم و تردیدی ندارم که پدرت بهترین انسان ها بود».
… از عمرو بن حسن نقل شده است که گفت با حسین علیه السلام در نهر کربلا بودیم که (قبل از شهادت) به شمر نگریست و فرمود: «اللَّه اکبر، خدا و رسولش راست گفته اند، چون پیامبر فرمود: گویا سگ ابقعی می بینم که در خون اهل بیت من غوطه ور است». عمر سعد از این سخن خشمگین شد و به مردی که طرف راستش بود گفت: پایین بیا و کار حسین را تمام کن. او خولی بن یزید بود و سر حسین را برید.(۲) برخی هم گفته اند او شمر بود.
روایت دیگر این است که شمر بن ذی الجوشن و سنان بن انس به طرف حسین آمدند و او در آخرین رمق هایش بود و از تشنگی زبانش را در دهان می چرخاند. شمر با پای خود بر سینه امام زد و گفت:
ای فرزند ابوتراب! مگر تو نمی گویی پدرت بر سر حوض پیامبر، دوستانش را سیراب می کند؟ صبر کن تا از دست او آب بنوشی. سپس به سنان گفت: سرش را از پشت ببر. سنان گفت: من این کار را نمی کنم چون جدّش محمدصلی الله علیه وآله طرف انتقام من خواهد شد. شمر از دست او عصبانی شد و خود بر سینه حسین نشست و محاسن امام را گرفت و خواست او را بکشد که حسین علیه السلام خندید و فرمود: آیا تو می خواهی مرا بکشی؟ نمی دانی من کیستم؟ گفت: به خوبی می شناسمت. مادرت فاطمه، پدرت علی مرتضی، پدر بزرگت محمد مصطفی و منتقم تو خدای بزرگ مرتبه است. تو را می کشم و باکی ندارم. آن گاه دوازده ضربه شمشمیر بر آن حضرت زد و سپس سر امام را جدا کرد. پس از آن اسود بن حنظله پیش آمد و شمشیر آن حضرت را برداشت و جعونه حضرمی پیراهنش را برداشت و پوشید و پیس شد و موهایش ریخت.
سلب و غارت
روایت شده که در لباس امام بیش از ۱۱۰ جای تیر و شمشیر بود. جعفر بن محمد – امام صادق علیه السلام – فرموده است: در آن لباس، جای ۳۳ ضربت نیزه و ۳۴ ضربت شمشیر بود.
شلوار آن حضرت را بحیر بن عمرو جَرَمی برداشت و زمین گیر شد. عمامه اش را جابر بن یزید ازدی برداشت و بر سر گذاشت و جذام گرفت. مالک بن نسر کندی زره او را برداشت و دیوانه شد. در این حال، غبار غلیظ و سیاهی برخاست که همراه با باد سرخ بود که هیچ چیز دیده نمی شد و مردم گمان کردند عذاب واقع شده است. مدتی درنگ کردند و هوا صاف شد. به نظرِ همه راویان، شهادت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، دهم محرم سال ۶۱ اتفاق افتاد و آن حضرت ۵۴ سال و شش ماه و نیم داشت. اسب امام کاکل خود را به خون امام زد و از میان دشمن فرار کرده به سمت خیمه زنان آمد. شیهه کشید و سرش را به زمین مقابل خیمه می زد. چون خواهران و زنان و خانواده امام به اسب نگریستند و کسی را روی آن ندیدند صدا به ناله و زاری بلند کردند. ام کلثوم دست بر سر گذاشت و به ناله، صدای جدش پیامبر، علی و جعفر و حمزه و حسن علیهم السلام را زد و گفت: این حسین است که در بیابان کربلا افتاده، سرش از پشت جدا شده و عمامه و عبایش را برده اند. این سخنان را گفت و غش کرد.
پینوشت ها:
۱- ۱۷۸. در تاریخ طبری {۵/۴۵۰} و انساب الاشراف (۳/۴۰۷) ابو الجنوب آمده که بی تردید تصحیف شده است. تفاوت مختصری هم درباره این گزارش میان خوارزمی و نقل ابو مخنف وجود دارد.
۲- ۱۷۹. هر چند این نفرین ها در منابع وجود دارد و مشهور است، لیکن نگارنده با توجه به حلم امام و دیگر قراین تاریخی مانند سیره ائمه، درباره آن ها تردیدهایی دارد.
۳- ۱۸۰. حصین بن نمیر {نه مالک} در قتل مسلم در کوفه شریک بود، در کربلا نقش مهمی داشت، در مقابله با مختار سهیم بود، در نبرد حَرّه جزو فرماندهان یزید بود و سرانجام همراه ابن زیاد توسط ابراهیم بن اشتر کشته شد.
۴- ۱۸۱. شاید نتوان این جمله را به درستی ترجمه کرد، یا معادل فارسی اش مفهوم خاص خود را نرساند. منظور امام آن است که من شهادت و رفتن به دنیای باقی را به نام خدا شروع می کنم و به اتکای خدا و با اعتقاد به دین جدّم رسول خدا از این دنیا می روم.
۵- ۱۸۲. مالک بن نُسَیر کندی کسی است که نامه معروف «جعجع بالحسین علیه السلام» را از سوی ابن زیاد برای حرّ آورد و وقتی ابوالشعثاء به او اعتراض کرد، گفت: فرمان امامم {یزید} را اطاعت کرده ام!
۶- ۱۸۳. قلنسوه را کلاهی بلند و دراز دانسته اند.
انتخاب شفقنا از کتاب شرح غم حسین ( علیه السلام ) – ترجمه تحقیقی مقتل خوارزمی
آیا این خبر مفید بود؟
نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف
منبع: خبرگزاری برنا
کلیدواژه: محرم حسین علیه السلام امام حسین امام زد بر زمین جاری شد آن حضرت او حمله
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۳۴۹۱۲۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا امام صادق (ع) فقط گوشهای مینشست و درس میداد؟
به گزارش«مبلغ» به نقل از سایت KHAMENEI.IR، حجتالاسلام والمسلمین محمد مهدی طباخیان، کارشناس تاریخ اسلام، به بررسی سیره سیاسی و فرهنگی امام صادق(علیهالسّلام) پرداخته است.
این گفتار برگرفته از نشست علمی با موضوع «بازخوانی حیات سیاسی اجتماعی امام صادق علیه السلام از دیدگاه آیتالله خامنهای» است که به همت موسسه فرهنگی پژوهشی انقلاب اسلامی برگزار شد.
نسبت به سیره سیاسی اجتماعی امام صادق علیهالسلام، واقعیت امر آنچه که دغدغه هر سیرهپژوه و مورخ شیعه منصفی باید باشد، این است که وقتی که ما به سیرهپژوهان و سیرهپژوهی در فضای گفتمانی شیعه نگاه میکنیم، بهخصوص از عصری که نوشتنهای به زبان غیرعربی مرسوم میگردد و برخی مصنفان ما دست به قلم میشوند و سیرهپژوهی مینمایند و برای افکار عمومی مینویسند، ما دچار یک بحران جدی هستیم و آن بحران این است که متأسفانه به سیره اجتماعی اهلبیت علیهمالسلام، کمتر پرداخته میشود و آنچه که بیشتر مدنظر هم نویسندگان و مخاطبان قرار میگیرد، وجوه فردی حیات اهلبیت علیهمالسلام است و ما هر امامی را در یک قاب و تصویر خاصی میبینیم و ملاحظه میکنیم.
فقدان خیلی جدی در این مسئله احساس مینمائیم، تا بدانجا که گاهی اوقات اگر بنا داشته باشیم درباره امام صادق علیهالسلام حرف بزنیم، بهعنوان امامی که توقع میرود بعد از حضرت امیر علیهالسلام بیشترین گفتوگوها را ما نسبت به امام صادق علیهالسلام در فضای گفتمانی شیعه داشته باشیم. ممکن است تصور شود، امام دوم باید سیدالشهداء علیهالسلام باشند، ولی اگر مقتلالحسین علیهالسلام را کنار بگذاریم، نسبت به عموم حیات امام حسین علیهالسلام، ما آنچنان اطلاعات و دادههای گستردهای به اندازه حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام نداریم.
* ضرورت توجه به رفتارهای فرهنگی امام صادق (علیهالسّلام)
درد اینجاست زمانیکه بنا داریم از شخصیت امام صادق علیهالسلام گفتوگو کنیم، گفتوگوهای ما صرفاً گونهای میشود که مخاطب احساس میکند با یک آخوند مسئلهگو یا یک رتبه بالاتر، یک فقیه صاحبدرس و یا یک رتبه بالاتر یک مفتی در تراز مفتیان عصر خودش مواجه است. بیشتر شأن را به آن سمت میبریم و پرداختهای ما به آن شکل میشود و امام صادق علیهالسلام در آن قاب و زاویه میبینیم. چون بحث بنده به انقلاب فکری و فرهنگی امام مرتبط است و طرح یک مذهب فقهی و اعتقادی متمایز، به همین نکته هم خوب پرداخته نشده است. یعنی وقتی در اینجا هم میخواهیم از امام صادق علیهالسلام گفتوگوی علمی کنیم، شأن امام را خیلی اندک و کاسته میبینیم و صرفاً حضرت را محدود به روایتگویی میکنیم، به اینکه بخش بزرگی از روایتهای ما در شیعه اثنیعشری به جعفر بن محمد علیهماالسلام میرسد، باز این ندیده انگاشتن رفتارهای ژرف و دقیق فرهنگی امام صادق علیهالسلام است.
* مهمترین خطری که متوجه جامعه شیعه در زمان امام صادق(علیهالسّلام) بود
وقتی از امام صادق علیهالسلام گفتوگو میکنیم، باید ابتدا یک پیشینهای در تاریخ تشیع درنظر بگیریم. بعد از ماجرای قتل خونبار سیدالشهدا علیهالسلام در کربلا در سال ۶۱ هجری قمری، شیعیان که هنوز هم آن شکلگیری یک مذهب اعتقادی و فقهی منسجم و منضبط را نداریم، باید بگوئیم جریان علوی که میتواند اشتراکهای بسیار گستردهای هم با طبقه عامه مردم داشته باشد و آن چیزی که ما امروز به اهل سنت میشناسیم، اتفاقاً علویها اشتراکات گستردهای دارند. رسته و جریان علوی یک دوره محاق رفتن دارد. یعنی یک ضربه اساسی میخورد، بهخصوص بعد از اینکه دوباره در کوفه مصعب بن زبیر موفق میشود برای بار دوم شیعیان را سرکوب کند، ظرفیتهای شیعیان رو به زوال میرود و آن ظرفیت اولیه جریان علوی، آسیبهای جدی میبیند.
لذا جایگاه سادات بنی حسین آسیب بسیار بسیار جدی میبیند و علی بن حسین علیهماالسلام را میبینیم که با محدودیت صاحبان گفتمان مواجه است. یعنی من خیلی یار و آدم فرهنگی در اطرافم ندارم. آن بسط و گستردگی را ندارم و در خود جریان بنیهاشم، گاهی اوقات مورد طعن و نقد هستم. فعالیتهای فرهنگی و فکری شیعیان آسیب جدی دیده است و اگر بخواهیم به جریانات تاریخی در این وهله ظنین باشیم، یکی از مهلکترین خطراتی که هویت جریان علوی را به مخاطره انداخت و هر لحظه ممکن است آن ضربه نهایی را به جریان علوی بزند، این است که جریان علوی بهواسطه اینکه سرکوب شده و حاکمیت او را مطرود نموده و مجال گفتوگو را از دست داده و بر بالای منبرهای رسمی نقد میشود، ولی فرصت پاسخگویی را ندارد، و هر کسی کمترین انتسابی به جریان علوی داشته باشد، تحت تعقیب، پیگرد، قتل، زندان و حبس قرار میگیرد، نخستین مخاطره این است میرود که در دل جامعه خودش هضم گردد و این یک خطر بسیار بسیار محتمل است. میتواند این جامعه بهسرعت آن نقاط تمایزش با جامعه عمومی اسلامی، مضمحل شود و در دل جامعه بزرگتر خودش هضم گردد و بهمرور زمان کار به جایی برسد که خیلی از احکام شرعیه اینها از دست برود.
احکام شرعیه در این مقام مهم نیست، ما چیز مهمتری داریم و آن هم نقاط ممیزه اعتقادی و فضای گفتمانی است و ممکن است آنها از دست برود و به یک گروهی با تفکرات خاصی تبدیل شوند. کمااینکه این اتفاق در طول تاریخ بسیار افتاده است. میتوانیم از خیلی جریانهای فکری نام ببریم که در وهله نخست تمایزات جدی داشتند، ولی در ادامه مسیر، تمایزاتشان محفوظ نماند.
* امام صادق(علیهالسّلام) به رفتارهای فرهنگی و گفتمانی اولویت میدادند
روایت شریف مرحوم کلینی در کتاب کافی میتواند بحث ما را از این جهت تکمیل کند. در متمم بحثشان در اصول کافی، کتابالحجه روایت طولانی از ماجرای قیام محمد نفس زکیه و عبدالله محض میآورند و در آنجا یک پرسش شرعی کسی از عبدالله محض پرسید که من شنیدم اجداد شما در مدل وضو گرفتن، با عامه متفاوت بودند و روی کفش مسح نمیکشیدند.
عبدالله در آنجا این فتوا را به استهزاء میگیرد و میگوید ما همانگونه که پیشینیان و اصحاب اصلی پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) عمل کردند، عمل میکنیم و نقطه تمایزی در این زمینه نداریم و یک طعنی به سیدالشهداء علیهالسلام وارد میکنند. ما اینجا نمیخواهیم عبدالله بن حسن بن حسن را متهم بنامیم، ولی میتوانیم شاهدمثالی بگیریم بر اینکه بهمرور زمان، حاکمیت میتواند من را از لحاظ اجتماعی به یک سمتی ببرد که در معتقدات، نقطه تمایزم را از دست بدهم. اینجا باید راهبران یک هوشمندی فوقالعادهای داشته باشند که در چینش اولویتها، موضوعات فرهنگی و گفتمانی را به رفتارهای صرف سیاسی و اجتماعی ترجیح دهند.
یکی از نقاط ممیزه امام صادق علیهالسلام با عموم سادات طالبی دیگر از اولاد امیرالمومنین و زهرای مرضیه علیهماالسلام که در اثنای شکلگیری دولت بنیعباس قیام و خروج میکنند، همین است. حضرت صرفاً بهدنبال یک جریان صرف اجتماعی و انقلاب تُند و خشن اجتماعی نیستند، این نیست که من فقط به این بیندیشم که دولت مرکزی را سرنگون بکنند و به هر قیمتی یک دولتی تشکیل بدهند. حضرت در منظومه فکریشان واضح است که به رفتارهای فرهنگی و گفتمانی تقدم میدهند.
* امام (علیهالسّلام) به دنبال ایجاد جریان اجتماعی بودند
ابتدا دنبال این هستند که یک نرمافزاری داشته باشم که این نرمافزار را در اذهان برخی ثابت نمایم، بعد از اینکه این نرمافزار مشتری پیدا کرد و من را بهعنوان راهبر پذیرفتند، این گفتمان بین ما ایجاد شد، بعد این گفتمان بهمرور زمان غلبه پیدا کند، جریان اجتماعی از قِبَل خودش تولید نماید و این جریان اجتماعی به سمت دستگیری عرصههای سیاسی برود. اشتباهی که میشود برخی سادات بنی الحسن را به آن متهم کرد؛ این است که پیش از اینکه نرمافزار اندیشهای ارائه کنند، به سمت بهدست گرفتن عرصههای سیاستورزی رفتند و شاید اینجا یکی از نقاطی باشد که برای ما فهم شود و واضح گردد که چرا حضرت صادق علیهالسلام با برخی تحرکات سادات علوی در اعوان تشکیل عباسی همراهی و همکاری را لازم را نداشتند و در همان عصر، حضرت به خانهنشینی متهم میگردند.
روایت معروفی از مرحوم شیخ حُرعاملی در اثباةالهدی وجود دارد و البته مشابه این روایت در کتاب شریف کافی هم مرحوم کلینی ذکر میکنند که یکی از بزرگان زیدیه با یکی از شیعیان درحال گفتوگوست و به تمسخر، نام امام صادق علیهالسلام را صدا میزند و میگوید این پیرمرد چه زمانی از دنیا میرود که جریان علوی یک نفسی بکشد. خانهنشینی را کی پایان میدهد. بهخاطر اینکه یک بخشی از جریان سادات علوی در صحنه معارضه قرار دارند و میجنگند و دارند علیه حاکمیت اقدام میکنند، ولی ما امام صادقی را میبینیم که اولویت ذهنیاش متفاوت است. چون ظاهراً آنچه که در ذهن حضرت بود، این است که خطر محتملتری که بیخ گوش جریان شیعی است، صرفاً این نیست که یک دولت بنیعباس متزوری ظهور کرده و دارد از بعضی اجزای جامعه شیعی بهره میبرد. خطر محتملتر این است که اگر من نجُنبم، ممکن است همه نقاط تمایز اعتقادیام از بین برود. یعنی من باید منتظر باشم که در عصر بعدی من بروم به این سمت که دیگر تفاوتی بین من و عموم جامعه نباشد.
* امام صادق (علیهالسّلام) بر حفظ مرزهای فرهنگی اصرار داشتند
این موضوع هیچ تنافی با وحدت ندارد. ما متأسفانه در فهم این مسئله گاهی اوقات یک بحران عمیقی داریم. برخی گمان میکنند منظور از وحدت، این است که ما باید در جامعه عامه هضم شویم. اگر قرار است هضم گردیم که دیگر به آن وحدت نمیگویند. وحدت یعنی من با حفظ تمام نقاط تمایزم، از اصرار بر نقاط تمایز در مرزهای معارضه فرهنگی دست بردارم و سعی کنم بر اشتراکات دست بگذارم. اصلاً همین که میگویم از تمایز دست بردار و بر اشتراک دست بگذار، یعنی تمایز و اشتراکی وجود دارد. اگر قرار باشد من در عامه هضم شوم، دیگر نه تمایزی و نه اشتراکی است، وحدتی وجود ندارد، بلکه یکی شدیم و دور همدیگر زندگی مینمائیم. گام نخست امام صادق علیهالسلام، تولید آن گفتمان است و خیلی مرزبندی شفاف و واضحی دارند.
مرحوم کلینی روایت معروفی در کتاب شریف کافی دارند و در سفر شیخ حُر هم این روایت را نقل میکند. میگوید در سفر حجی، حضرت صادق علیهالسلام در انتهای مسجد بیتوته کرده و نشسته بودند و مشغول عبادت بودند. جناب ابوحنیفه بزرگ عامه در کنار امام صادق علیهالسلام میآید که بنشیند. ابوحنیفهای که اگر در مدینه یا کوفه بود، مورد احترام امام بود، ولی اینکه مکه است و مکه گفتمان مدنی و کوفی ندارد، در مکه حجاج از شرق و غرب عالم آمدند و یک نمایشگاه است. یک چیزی میبینند و تحلیل هم نمیکنند. در اوج ناباوری امام صادق علیهالسلام به ابوحنیفه تَشَر میزند و میگوید کنار من ننشین، تا من و تو را یکی نبینند، تا تصور نشود که گفتمان من و تو یکی است و این یعنی یک مرزبندی. من دارم یک نرم افزاری تولید میکنم، نمیتوانم اینجا از نقاط افتراقمان کوتاه بیایم. من باید بر سر نقاط افتراقمان پافشاری کنم، ابتدا گفتمان را تولید نمایم و ازاینرو میبینید در تداوم هم، حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام در جلسه مهدی عباسی، وقتی به تظلمخواهی میرود، بساط تظلمخواهی که مهدی برقرار کرده، حضرت آن چیزی را که بهعنوان تظلم پیش خلیفه عباسی میبرد، ماجرای فدک است و غصب حاکمیت و بازگرداندن چیزی که در سقیفه بنیساعده بهعنوان فدک زهرای مرضیه سلاماللهعلیها غصب شد و بعد هم اشعار سیاسی دارد که همه مرزبندیهای جغرافیایی و سیاسی امروز جهانی است که تو بر آن خلافت داری و حاکمیت میکنی.
* حرکت امام صادق(علیهالسّلام) به سمت ایجاد تولید گفتمان سیاسی بود
پس ما در گام نخست باید اولویت امام را ببینیم. امام بهشدت به تولید گفتمان و به ایجاد یک نرمافزار فرهنگی معتقدند و بهدنبال تولید این هستند و در کنار این، اُمید دارند که در گام بعدی بتوانند یک جریان اجتماعی را با این گفتمان تولید بکنند و در گام بعدی بتوانند از دل این جریان اجتماعی، یک گفتمان سیاسی تولید نمایند که این گفتمان سیاسی خودش را موظف بداند به اینکه برود عرصه سیاستورزی را بهدست بگیرد. این مسیری است که امام صادق علیهالسلام برای سیاستورزان اگر میخواهند در مسیر حق قدم بردارند، طراحی میکند. اینکه من در گام ابتدایی باید یک نرمافزار فرهنگی مشخص و منسجم داشته باشم.
* انقلاب فرهنگی امام صادق(علیهالسّلام) برای فرار از جهاد نبود، برای جهاد بود
جهادی که امام صادق علیهالسلام به آن مشغول است تبیین نرمافزار علمی فرهنگی است، ایجاد یک نرم افزار و ساختار خاص اعتقادی است، ایجاد یک مذهب متمایز در همه زمینهها و ابعاد با جامعه عامه جهان اسلام است، این بهمراتب و بهشدت از هر شمشیر برداشتنی و از هر علم کردنی، برای بنیعباس خطرناکتر است. چون این ماندگاری و مانایی دارد و جلوی هضم شدن را میگیرد و میتواند در مقابل ایدئولوژی که بنیعباس به زحمت در دوره مهدی و هادی عباسی دست و پا کرده بود برای خودش که بتواند خودش را به مرکز وحی و قداست جهان اسلام نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم متصل نماید، و از آنجا اخذ معنا و قداست کند، میتواند با این درگیر شود، بنابراین اتفاقاً برخلاف تصور عامه، بنیعباس دشمن جدیتر خودشان را، حسین فخ نمیبینند.
وقتی که رأس حسین فخ را برای هادی بردند، هادی، یقین بن موسی را مذمت کرد. گفت این کار را نمیکردی، او را اسیر مینمودی. ولی در ماجرای قتل موسی بن جعفر علیهالسلام، هارون ذرهای هم ملاحظه و ملاطفت به خرج نمیدهد. یعنی معلوم است که دغدغهها و نگرانیها بهمراتب از سادات حسینی که بهظاهر شمشیر بلند نکردهاند، بیشتر است، تا سادات حسنی که شمشیر به دست گرفتند. چون با آن بحران میشود مانند یک صاعقه تعامل کرد و از آن عبور نمود. کمااینکه بعدها میبینیم سادات بنیحسنی که در مغرب الاقصی و در شمال آفریقا دولت تشکیل دادند، مذهب سنی را پذیرفتند. بخشی از زیدیه، بخشی از تفکرات اهل سنت را پذیرفتند. اینها نتوانستند پیشبرد اهداف را داشته باشند. اما جریان اثنیعشری و اسماعیلی که فرع بر امام صادق علیهالسلام خلق شدند، توانستند تا قرنها ماناییشان را محافظت کنند و نگه دارند و بتوانند خودشان را بازآفرینی و بازتولید نمایند.
ازاینرو انقلاب فرهنگی امام صادق علیهالسلام در ذهن ما اولویت دارد، نه برای فرار از جهاد، بلکه برای جهاد و بلکه دولت بنیعباس بهتر و بیشتر و شدیدتر هم با این جنس از جهاد مقابله میکند، چون این جهاد مانایی و ماندگاری بیشتری دارد.
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902660